برای شما علاقه مندان و عاشقان اهل بیت نوا بسیار زیبا "توسل من" در وصف فاطمة الزهرا (س) از ناشناس را در گلبرگ دانلود جمع آوری کرده و آماده دانلود کرده ایم. امیدواریم از آن ها بهرهی کافی را ببرید.ملتمس دعای خیر شما عزیزان هستیم.
برای شما علاقه مندان و عاشقان اهل بیت نوا بسیار زیبا "توسل من" در وصف فاطمة الزهرا (س) از ناشناس را در گلبرگ دانلود جمع آوری کرده و آماده دانلود کرده ایم. امیدواریم از آن ها بهرهی کافی را ببرید.ملتمس دعای خیر شما عزیزان هستیم.
* با کلیک بر روی تصویر میتوانید اندازه واقعی تصویر را مشاهده نمایید .
السلام علیکِ یا صدیقة الشهیدة یا فاطمة الزهرا
شهادت مظلومانه حضرت زهرا (س) را به امام زمان (عج) و تمامی عزیزان تسلیت عرض می کنیم .
حضرت فاطمه سلام الله علیها می فرمایند : از دنیاى شما محبّت سه چیز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پیامبر خدا و انفاق در راه خدا .
* با کلیک بر روی تصویر میتوانید اندازه واقعی تصویر را مشاهده نمایید.
* نوا بسیار زیبا "ای کبوتر که زخمی پرت" از علی فانی.
* با کلیک بر روی تصویر میتوانید اندازه واقعی تصویر را مشاهده نمایید .
السلام علیکِ یا صدیقة الشهیدة یا فاطمة الزهرا
سلام به همه ی عزیزان ،
امروز یک فایل زیپ را آماده کردیم که شامل 41 پوستر با کیفیت بالا است و موضوع پوسترها در رابطه با حضرت فاطمه (س) می باشد .
شما می توانید از لینک پایین این فایل را دریافت کنید .
حجم فایل : 15.23 مگابایت
رمز : www.golbargdl.ir
* با کلیک بر روی تصویر میتوانید اندازه واقعی تصویر را مشاهده نمایید .
* نوا بسیار زیبا "ستاره شب بیمار خونه حیدر" در وصف حضرت زهرا (س) از محمود کریمی .
* هزینه استفاده از نوا : 5 صلوات برای ظهور و سلامتی امام زمان (عج) .
حجم فایل : 1.73 مگابایت
رمز : ندارد
* نوا بسیار زیبا "نه مثل ساره ای و مریم" از حامد زمانی.
* با کلیک بر روی تصویر میتوانید اندازه واقعی تصویر را مشاهده نمایید .
خانوووووووم… شــماره بدم؟
خانوم خوشــــــگله! برسونمت؟
خوشــــگله! چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه میشنید!
بیچــاره اصلاً اهل این حرفها نبود… این قضیه به شدت آزارش میداد.
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل زندگیاش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید میخواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی…!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد… خسته…
انگار فقط آمده بود گریه کند… دردش گفتنی نبود…!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شد و کنار ضریح نشست.
زیر لب چیزی میگفت انگار! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنند!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه برساند…
به سرعت از آنجا خارج شد…
واردشــــهر شد… امــــا…اما انگار چیزی شده بود… دیگر کسی او را بد نگاه نمیکرد…!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمیکرد!
احساس امنیت کرد… با خود گفت: مگه می شه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!
فکر کرد شاید اشتباه میکند! اما اینطورنبود! یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!